میون این همه کوچه
که بهم پیوسته
کوچه قدیمی ما، کوچه بن بسته
دیوار کاهگلی یک باغ خشک
که پر از شعرای یادگاریه
مونده بین ما و اون رود بزرگ
که همیشه مثل بودن جاریه
صدای رود بزرگ
همیشه تو گوش ماست
این صدا لالائیه
خواب خوب بچه هاست
کوچه اما هر چی هست
کوچه خاطره هاست
اگه تشنه است اگه خشک
مال ماست
کوچه ماست
توی این کوچه بدنیا اومدیم
تو این کوچه داریم پا می گیریم
یه روز هم مثل پدر بزرگ باید
تو همین کوچه بن بست بمیریم
اما ما عاشق رودیم مگه نه؟
نمی تونیم پشت دیوار بمونیم
ما یک عمره تشنه بودیم
مگه نه؟
نباید آیه حسرت بخونیم
میون این همه کوچه
که بهم پیوسته
دست خسته ام و بگیر
تا دیوار گلی رو خراب کنیم
یه روزی
هر روزی باشه
دیر و زود
می رسیم با هم به اون رود بزرگ
می رسیم با هم به اون رود بزرگ
تنای تشنمونو می زنیم به پاکی زلال رود
به پاکی زلال رود
دست خسته ام و بگیر
دسته خسته ام و بگیر
تا دیوار گلی رو خراب کنیم
:: برچسبها:
شعر کوچه بن بست ایرج جنتی عطایی ,
:: بازدید از این مطلب : 1511
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0