یاد دارم یک غروب سرد سرد/میگذشت از کوچه مان دوره گرد
دوره گردم کهنه قالی میخرم/کاسه وظرف سفالی میخرم
دست دوم جنس عالی میخرم/گرنداری کوزه خالی میخرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست/عاقبت آهی زدو بغضش شکست
اول سال است و نان درسفره نیست/ای خدا شکرت ولی این زدگیست؟
بوی نان تازه هوش ازما ربود/اتفاقا مادرم هم روزه بود
صورتش دیدم که لک برداشته/دست خوش رنگش ترک برداشته
سوختم دیدم که باباپیر بود/خواهرکوچکترم دلگیر بود
مشکل ما درد نان تنها نبود/شاید ان لحظه خدا با ما نبود
باز اواز درشت دوره گرد/رشته ی اندیشه ام را پاره کرد
دوره گردم دوره گردم کهنه قالی میخرم/کاسه وظرف سفالی میخرم/دست دوم جنس عالی میخرم/گرنداری کوزه خالی میخرم
خواهرم بی روسری بیرون پرید/گفت اقا:سفره خالی میخرید؟؟؟
اینم شعر من در رابطه با شعر بالا....
یاد داری یک غروب سرد سرد؟ / میگذشت از کوچه شان دوره گرد؟
داد میزد:دوره گردم کهنه قالی میخرم/کاسه وظرف سفالی میخرم/دست دوم جنس عالی میخرم/گرنداری کوزه خالی میخرم
یادداری مرد خانه،دستش تنگ بود؟ /رنگ مادرهم کمی کم رنگ بود؟
سفره ی خانه پراز خالی بود/ثروت خانه،به یک قالی بود
سفره خالی عاقبت خالی نماند/ ثروت خانه به ان قالی نماند
کهنه قالی عاقبت بفروخته/نانی از گندم ز قوت اندوخته
مادرش هم روزه اش را باز کرد/خواهرش هم خنده را اغاز کرد
پول قالی دلشان را گرم کرد/داد های دوره گرد را نرم کرد
مرد خانه،می گذشت چندروزکی قوتتش، ز پول قالی اش/دخترش شادان ولی انگار نیست حالیش
روز اول گر زناچار آن پدر قالی فروشی میکند/چندروزی بعد ز ناچار دخترک هم خودفروشی میکند
:: برچسبها:
شعر ,
خودم گفتمش ,
,
,
,
:: بازدید از این مطلب : 1467
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0